زندگي نامه امام رضا علیه السلام(ع)

امام رضا عليه السلام هشتمين امام و پيشواي شيعيان جهان نام شريفش علي ميباشد. كنيه ان حضرت ابولحسن و مشهورترين القاب ان حضرت«رضا» است. پدر بزرگوارش موسي كاظم هفتمين امام ميباشد. مادر ان حضرت بانوي پرهيزگار بنام تكتم از اهالي مغرب بوده كه بعد از ولادت امام رضا او را طاهره ناميدند.

زندگی  امام رضا علیه السلام

نام: علی علیه السلام

کنیه: ابو الحسن

لقب معروف: رضا علیه السلام

القاب دیگر: رضی، صابر، ضامن آهو، حمید، فاضل، صدیق

نام پدر: امام موسی بن جعفرعلیه السلام

نام مادر: نجمه خاتون علیها السلام

محل ولادت: مدینه طیبه

تاریخ ولادت: یازدهم ذی القعده سال صد و چهل و هشت هجری

عمر مبارک:‌ پنجاه و پنج سال

مدت امامت: 20 سال

نقش نگینانگشتر: (ماشاء الله لا قوة إلا بالله)

شهادت:آخر صفر سال 203 هجری

علت شهادت:مسمومیّت به واسطهٔانگورزهرآلود

محل دفن:مشهد مقدس

نام قاتل: مأمون پسر هارون الرشید لعنة الله علیهما.

 

زندگی نامه امام رضا(ع):

امام رضا عليه السلام هشتمين امام و پيشواي شيعيان جهان نام شريفش علي ميباشد. كنيه ان حضرت ابولحسن و مشهورترين القاب ان حضرت«رضا» است.
پدر بزرگوارش موسي كاظم هفتمين امام ميباشد.
مادر ان حضرت بانوي پرهيزگار بنام تكتم از اهالي مغرب بوده كه بعد از ولادت امام رضا او را طاهره ناميدند.
در تاريخ ولادت حضرت بين مورخين اختلاف است. ولي قول مشهور يازدهم ذي القعده سال صدوچهل و هشت هجري قمري مي باشد كه در مدينه متولد شده اند.
خلاصه علل امدن حضرت رضا ع به ايران كه ان حضرت را از جهات سياست زمان با تشريفاتي شايان از مدينه با جماعتي از رجال و اشراف حركت دادند از جمله حاكم مدينه امام را همراهي ميكردند. حضرت رضا ع از ماهيت دعوت مامون اگاه بود كه اين دعوت به خاطر از بين بردن جرايم پدرش (هارون) و نيز بر اثر ترسي كه از علويان داشت بود كه پاسخي هم به امال مردم خراسان بدهد چه انان به اولاد علي ع تمايل داشتند. مامون از شخصيت و نفوذ امام رضا بيم داشت كه مي خواست خود را براي هميشه از اين خطر در امان نگاه دارد. لذا حضرت رضاط ع در اين سفر تنها هيچكس از خاندان خويش و كسان مورد اعتماد خود را همراه نياورد. تا بفهماند كه اين سفر اجباري بوده نه با رضايت. در حالي كه رضا ع در مدينه ازادانه مسئله امامت خود را اظهار ميكرد و مردم را رهبري و هدايت مي نمود و در ظاهر امر هيچ قدرتي قادر نبود كه حضرتش را اجبارا وادار به حركت نمايد چه در ان عصر سه محل مركز كانون قدرت اسلام به شمار مي رفت،
1-مدينه،
2-بغداد،
3-مرو
1-بغداد به واسطه كشته شدن امين برادر مامون وضع اشفته داشت.
2-
مدينه به واسطه وجود حضرت رضا (ع) مركز قدرت بود.
3-
مرو مركز خلافت و حكومت مامون بود.
اما اولا به واسطه دوري مرو از مدينه و در ثاني اهالي خراسان علاقمند به حضرت رضا (ع) بودند و مامون نميتوانست اهداف خود را به پيش ببرد. بديهي است زندگاني سياسي ان حضرت داراي ظرافتي خاص است كه به اساني نميتوان به حقيقت امر دست يافت امامت امام رضا عليه السلام
امامت امام رضا (ع )بعد از شهادت امام هفتم اغاز ميشود و در حدود بيست سال به طول انجاميد كه ميتوان ان را به سه بخش تقسيم كرد.
1-
نخستين مرحله كه مدت ده سال ادامه داشت. دوران حكومت هارون ميباشد از 183 ه ق تا 193 ه ق
2-مدت پنج سال زندگي حضرت در زمان خلافت فرزند بزرگ هارون، امين تا سال 198 ه ق
3- مدت پنج سال زندگي حضرت در زمان خلافت مامون تا هنگام شهادت سال 203 ه ق كه مهمترين حوادث زندگي سياسي ان بزرگوار را دربر ميگرد.

امامت امام رضا (ع) در روزگار مامون:

مامون بعد از قتل برادرش امين در 25 محرم سال 198 ه قمري خلافت را بدست گرفت. در اين هنگام اشفتگي سراسر كشور اسلامي را فرا گرفته و پايه هاي خلافت او را متزلزل ساخته بود. هارون بعد از قتل يحيي برمكي نتوانست كشورداري نمايد. پس از برمكيان كارهاي كشوري و لشگري مختل شد و مردم بي تدبيري و سوء سياست او را مشاهده مي نمودند. هارون در سالهاي پاياني حكومت خود دست به كارهاي تحريك اميز مذهبي ميزد. دستور داد كليساهايي را كه در مرزها بود خراب كنند. سندي بن شاهك داروغه بغداد را فرمان داد تا اهل ذمه بغداد را وادار كند لباسي غير از لباس لباس مسلمانان بپوشند. در نتيجه اين كارها خزرها[اقوام ساكن در غرب درياي مازندران] به تحريك امپراتور روم از طريق دربند به خاك سرزمين اسلامي وارد شدند و قتل و غارت عظيمي كردند. بطوريكه مورخين گزارش مي كنند هزاران نفر از مسلمانان و اهل ذمه كشته شدند. بعد از خزرها در افريقاي شمالي بواسطه خروج يكي از سادات حسني «ادريس» اشفتگي ظاهر شد. در اذربايجان خرم دينان ظهور كردند. در سيستان حمزه بن اترك (اذرك) كه خرابي هاي بسيار در خراسان نمود ولي از همه مهمتر شورشي بود در خراسان كه مردم از جور علي بن عيسي ماهان والي خراسان بستوه امده بودند سر به شورش بر اوردند. چون هارون در توس مرد فرزندش در مرو ماند. اين شورشها در دوره اغازين حكومت مامون شدت يافت. از يك طرف شورش علويان از طرف ديگر امام رضا (ع) برخلاف مامون مقام و قدرت معنوي داشتند و بر دلهاي مردم حكومت مي كرد. از اين رو بود كه مامون ميخواست از امامت امام رضا (ع) سوء استفاده كند.


نقشه مامون اين بود كه مي خواست اولا از قيام علويان كه دستگاه خلافت عباسيان را در معرض خطر قرار داده بود به وسيله امام رضا ع جلوگيري كند، و در ثاني بنام واگذاري خلافت به امام رضا (ع) كه اكثر مردم خراسان از شيعيان بودند پايه هاي حكومت خود را مستحكم كند. محبت اهل بيت در دل ايرانيان به گونه اي اوج گرفته بود كه حتي مامون مي ترسيد نكند روزي اگر او بيعت خود را از امام رضا (ع) در موضوع ولايتعهدي باز پس گيرد مردم نيز كمر به قتل او بربندند. جرجي زيدان مي نويسد«اهل خراسان و حكمرانانش از اهل طبرستان و ديلم پيش از قيام عباسيان همه از شيعيان علي بودند» بنا به نوشته دكتر شيبي:(... پارسيان به تشيع پناه بردن و اين پس از ان بود كه نخست از سوي سفاح و سپس منصور بعد هم از رشيد ضربه بسيار ديدند. يكي از علل تمايل اهل خراسان و ديگر ايرانيان نسبت به علويان اين بود كه هيچگاه با انان خوشرفتاري نمي شد و هرگز روي عدالت را نديدند مگر در ايام حكومت علي عليه السلام.

مهاجرت امام رضا (ع) از مدينه به مرو:

مامون با از بين بردن امين برادرش به خلافت رسيد. اما بعد متوجه يك مساله اساسي گرديد و ان اين بود كه مردم ايران از رفتار پدرش هارون و ستمكاري هاي حكام او كه بخصوص نسبت به شيعيان مي شد نارضايتي هاي عميق ايجاد كرده است. از طرف ديگر مردم ايران نسبت به ال علي علاقه و محبتي خاص داشتند مامون از اين جهت به وحشت افتاد. لذا با فضل بن سهل ذوالرياستين وزير خود كه مردي سياستمدار بود به مشورت پرداخت. پس از شور فضل بن سهل به مامون پيشنهاد نمود كه امام رضا (ع )را به خراسان دعوت كند تا شايد بدين وسيله از شورشها جلوگيري كند. رجاءبن ابي ضحاك دائي مامون و همراهانش چون وارد مدينه شدند حضور امام رسيده دعوت رسمي مامون را ابلاغ كردند. در ابتدا حضرت از قبول دعوت مامون خوداري و امتناع نموده ان را نپذيرفت. ولي با اسرار پي در پي انها كه توام با تهديد بود حضرت دعوت انها را اجبارا قبول فرمودند. حضرت رضا ع چون قصد سفر كردند، ابتدا با قبر پيامبر وداع نمودند سپس خانواده خود را جمع كردند و خبر شهادت خودشان و از اينكه از اين سفر باز نخواهند گشت را دادند و با اهل بيت خود وداع نمودند. به خدمت ان حضرت مشرف شدم و براي مسافرت ان حضرت تهنيت و مبارك باد گفتم! حضرت فرمودند چه تهنيت ميگويي مرا از سفري كه از جوار جد بزرگوارم دور مي شوم و در غربت شهيد خواهم شد و در (توس) در كنار بدترين خلق خدا(هارون الرشيد) مدفون خواهم شد. من در خدمت ان حضرت بودم تا انچه فرموده بود واقع شد سرانجام امام رضا (ع) از مدينه به سوي خراسان و شهر مرو مركز خلافت ان روز حركت كردند.

مسير سفر امام رضا (ع) از حجاز تا خراسان

امام در طول راه حجاز تا بصره در هر شهري به مناسبت با مردم ديدار داشتند. از بصره تا خرمشهر از راه اب و از خرمشهر به اهواز و سپس از راه اراك، ري و نيشابور مسافرت ادامه يافت و سرانجام در روز دهم شوال سال 201 ه ق قافله امام به مرو رسيد، مورخين خط سير امام را گوناگون گزارش كرده اند. كه ذيلا اورده مي شود. در اواخر سال 200 هجري بود كه حضرت از مدينه خارج شدند. ابتدا از مدينه به مكه رفتند پس از انجام مراسم حج در اوائل سال 201 خاك حجاز را به بصره وارد و از بصره با كشتي به خرمشهر وارد و از انجا به اهواز وارد شدند. بعضي حركت امام را از طريق فارس، اصفهان، قم و نيشابور برخي هم از اصفهان-يزد و طبس و عده اي از راه فارس-اصفهان-سمنان و دامغان-سبزوار ونيشابور، بعضي هم از راه اهواز-اراك-ري و نيشابور ذكر كرده اند، ولي چنين به نظر مي رسد. كه به دستور مامون مسير حضرت از راه اصفهان-يزد و طبس بوده است. ولي انچه مسلم است به اتفاق نظر كليه مورخين حضرت از نيشابور عبور فرموده است و از نيشابور به طرف توس حركت نموده اند از انجا به ده سرخ و سپس روانه سناباد و توس مي شوند. در توس حضرت به خانه حميد بن قحطبه كه مدفن هارون بود داخل شده فرمودند: اين موضع تربت من است. حضرت از توس به طرف سرخس و از انجا به سوي مرو حركت كردند. امام رضا (ع) در بين راه در هر منزلي كه وارد مي شدند كراماتي از خودشان نشان مي دادند و بسياري از انها در كتب تواريخ ثبت و ظبط گرديده است.

 

 

امام رضا در نيشابور:

هنگام ورود حضرت به نيشابور مردم بسياري به استقبال امده بودند. برخي از خوشحالي فرياد مي زدند، برخي گريه مي كردند و هر كس به نحوي احساسات خود را ابراز ميكرد.
دو نفر از بزرگان حافظ قران به نامهاي ابوذرعه رازي و محمد بن اسلم طوسي همراه با تعداد بيشماري از دانشجويان كه قلم و دوات به دست داشتند گرد امده بودند و در انتظار شنيدن جملاتي از ان حضرت بودند.
امام با چهره جذاب و متين خود در حالتي كه لباس ساده بر تن داشت در برابر مردم كه از طبقات مختلف به خصوص دانشمندان و علماء بودند قرار گرفت همه در انتظار شنيدن بيانات امام سرپا ايستاده بودند. امام درخواست مردم را اجابت فرمود. جمعيت همه خاموش شدند:
تنها صدايي كه شنيده مي شد صداي امام بود. امام رضا (ع) حديث معروف«سلسله الذهب» را بيان فرمودند.
شنيدم از پدرم موسي بن جعفر كه مي فرمود از پدرم جعفر بن محمد كه مي فرمود شنيدم از پدرم محمد بن علي كه مي فرمود از پدرم علي بن حسين كه مي فرمود شنيدم از پدرم حسين بن علي كه مي فرمود از پدرم علي بن ابيطالب كه مي فرمود شنيدم از رسول خدا ص كه مي فرمود از جبرييل كه مي فرمود از خداي جل جلاله كه مي فرمايد.
«
لا اله الا الله» حصار من است پس هر كه در حصار من داخل شد از عذاب من ايمن باشد.
بعد از بيان اين حديث وقتي قافله خواست حركت كند امام سر از(هودج) بيرون اورد به طوري كه توجه مردم را كه اجتماع كرده بودند جلب كرد. مثل اينكه امام مي خواست مطلب ديگري بگويد. كه اهميت فراواني دارد، انگاه امام فرمود:
ولكن بشرطها و شروطها و سپس اشاره به خود نمود و فرمود «و انا من شروطها»
سخنان امام درباره توحيد بسيار قابل تامل است. امام با مقدمه بسيار جالب و گيرا حديث توحيد را مطرح كرد كه سنگ زير بناي دين بوده و تنها وسيله رسيدن به فلاح و رستگاري مي باشد.
پس از توحيد، امام موضوع اصل امامت را مطرح ميكند.
امام رضا ع دو جمله فرمودند كه هريك مكمل ديگري است.
1- 1-
كلمه طيبه (لا اله الا الله)
2-
ولكن بشرطها و شروطها
توحيد چيست و چه اشخاصي بايد ان را ترويج كنند؟
توحيد كلمه طيبه اي است كه افراد و هم ملتها را از همه نكبتها و عذابها نجات مي بخشد و هم تنها وسيله به فلاح و رستگاري رسيدن است.
اصل ولايت و امامت كه تكميل كننده توحيد است. اگر كار سرپرستي و رهبري عادلانه و اگاهانه در جامعه اسلامي حل نشود يگانه پرستي استقرار نخواهد يافت و باز هم طاغوتها به جاي خدا مي نشينند و حكمروايي خواهند كرد.

پيشنهاد خلافت به امام رضا (ع(


مامون مجلس مجلل و باشكوهي ترتيب داد كه تمام بزرگان و سران حكومت در ان جمع شده بودند از جمله محمد بن جعفر و گروهي از هاشميان در ان مجلس حضور داشتند. به مجرد ورود امام ع محمد بن جعفر و تمامي افراد بني هاشم و سايرين از جاي خود بر خاستند. پس از انكه امام همه را اذن جلوس دادند. چون ساعتي بگذشت مامون پيشنهاد خود را مطرح كرد و گفت: اي دوستان؛ من در ال عباس و ال علي نظر كردم هيچكس را افضل و سزاوارتر براي امر خلافت از علي بن موسي الرضا(ع) نديدم، سپس رو كرد به حضرت و گفت: «...اي فرزند رسول خدا من به فضيلت، علم، زهد، پارسائي و خداپرستي شما پي بردم و ديدم تو از من به خلافت سزاوارتر هستي..» اراده كردم كه از خلافت كناره گيري نمايم و ان را به شما تفويض كنم.
امام از پذيرفتن خلافت امتناع نمود و فرمود مرا از اين كار معاف دار.
مامون بر اين امر اسرار نمود. امام در پاسخي استدلالي فرمودند« ايا خلافت جامه اي است كه خدا بر تو پوشانيده است؟ اگر جامعه اي است كه خدا بر تو پوشانيده است تو نمي تواني ان را از خود دورسازي و به من واگذاري و اگر خلافت مال تو نيست پس چگونه چيزي را كه مال تو نيست بر من ميبخشي» امام رضا (ع) مصلحت را در اين ديد كه پيشنهاد قبول خلافت را كه بسيار سطحي بود بپذيرد.
اما مامون هم كه با همه زيركي خود چنين طرحي را تهيه كرده بود نمي توانست با جواب منفي امام دست از توطئه هاي خود بردارد. اين بود كه مرحله دوم نقشه اي را كه طراحي كرده بود مطرح كرد و ان پيشنهاد اين بود كه امام بعد از وي راسا عهده دار امور شوند.

قبول ولايت عهدي:

مامون پس از خود داري امام از قبول خلافت، پيشنهاد جانشيني خلافت را به امام رضا (ع) عرضه داشت. مامون گفت: پس ولايتعهدي را به تو واگذار مي كنم.
امام فرمودند: از اين كار مرا معاف كن. مامون گفت: ناچار بايد اين امر را قبول كني وقتي امام امتناع خويش را بيان فرمود مامون طي پاسخي تهديد اميز گفت: عمربن خطاب شوري را با شش نفر مقرر داشت كه يكي از انان نياي تو امير المومنين علي ع بود و عمر شرط كرد هركس با انان مخالفت كند. گردنش را بزنند. بايد چيزي كه مي خواهم بپذيري و از ان راه فرار نيست.
حضرت رضا ع در پاسخ مامون فرمودند كه پدران من خبر از جانب رسول خدا (ص) داده اند كه من پيش از تو از دنيا خواهم رفت و در كنار هارون الرشيد مدفون خواهم شد. مامون گفت: تا من زنده باشم چه كسي مي تواند تو را بكشد. حضرت فرمود: اگاه باش اگر من مي خواستم بگويم كه كيست ان شخصي كه مرا ميكشد هر اينه مي گفتم، مامون گفت با اين سخن مي خواهي تواضع كني و ولايتعهدي مرا قبول نكني تا مردم بگويند تو ترك دنيا كرده اي. حضرت فرمود: به خدا سوگند از روزي كه پروردگار مرا افريده است هرگز دروغ نگفته ام و بي ميلي من از دنيا به جهت دنيا نيست و من مي دانم تو چه اراده كرده اي مامون گفت چه اراده كرده ام. حضرت فرمود: با اين قصد خود ميخواهي مردم بگويند كه علي بن موسي الرضا ترك دنيا نكرده بلكه دنيا او را ترك كرده بود. اكنون كه دنيا از براي او ميسر شد ولايتعهدي را قبول كرد. مامون كه در برابر منطق محكم امام عاجز شده بود با حالت خشم گفت: تو هميشه سخن ناگوار در برابر من مي گويي و از سطوت من ايمن شده اي به خدا سوگند تو را اجبا بر اين كار ميكنم و اگر ولايتعهدي مرا قبول نكني تو را خواهم كشت. اينجاست كه سر گفتار امام در برابر اصرار مامون تا اندازه اي اشكار مي شود كه فرمود: «اگر ناچار بايد اين پيشنهاد را بپذيرم، مشروط بر اين است كه در هيچ كاري از امور مربوط به حكومت، قضاء، فتوي، عزل و نصب شركت و دخالتي نداشته باشم» به عبارت ديگر«نبايد به نام من كارهايي صورت گيرد و يا قلمداد شود، با وجود انكه من در اين دستگان حضور دارم ان كارها انجام ميگيرد و تصميماتي اجرا مي شود كه من ناظر انها هستم با توجه به انكه صاحب منصبي عالي هستم بنابراين كارها مورد رضايت من است؟ نه به هيچوجهاري امام چگونه مي توانست در چنان دستگاهي باشد كه امور اساسي ان مورد تصويب اسلام نيست به هر حال موقعيت عجيبي است كه در تاريخ اسلام پيش امده است.
هر كس در اين زمينه به دنبال هدف و مقصدي به تناسب شخصيت و موقعيت خويش است.
هدف و مقصد امام نيز جز احياء حقايق دين و استفاده از هر موقعيتي براي معرفي چهره واقعي دين نمي تواند باشد.
سرانجام مامون شروط امام را قبول مي كند و در روز ششم ماه رمضان 201 هجري به پسرش عباس دستور داد كه پيش از همه مردم با ان حضرت بيعت كند، بعد از ان ساير مردم بيعت كردند. چون مراسم بيعت انجام شد مامون رو به امام رضا ع كرد و گفت: اكنون برخيز و براي مردم خطبه اي بخوان و با انان سخن بگوي. امام رضا (ع) پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:
همانا ما را به واسطه رسول خدا ص بر شما حقي است و شما را نيز به خاطر همان حضرت بر ما حقي است و هرگاه شما حق ما را پرداختيد بر ما نيز واجب است حق شما را بدهيم و پيش از اين مقدار در ان مجلس سخني از ان حضرت نقل نشده است، چون مراسم ولايتعهدي ان حضرت انجام شد، مامون دستور داد به نام ان حضرت سكه ضرب كنند و در تمام شهرها به ولايتعهدي علي بن موسي الرضا (ع )خطبه خوانده شد و در همان سال در مدينه بر منبر رسول خد ص به نام ان حضرت خطبه خواندند. ايا مامون واقعا قصد داشت خلافت را به امام رضا (ع) واگذار نمايد؟
هنگامي كه مامون والي خراسان بود اين سرزمين بيشتر شيعي و طرفدار اهل بيت (ع) بودند از طرف ديگر مردم خراسان از هارون و حاكم ظالم او چون علي بن عيسي سخت متنفر بودند. همين نارضايتي ها بود كه مامون را وادار كرد تا محبوبيت مردم را به دست اورد چرا كه ايرانيان گرد او جمع شده بودند و در مقابل امين برادرش تقويتش كردند و بالاخره به تدبير و كفايت فضل بن سهل سرخسي بر امين غالب گرديد.
مامون ولايتعهدي را به حضرت تحميل كرد و به ظاهر همه گونه تعظيم و احترام را به حضرت مي نمود تا به اين وسيله مردم را فريب دهد ولي در باطن مزورانه از هيچ نوع اهانت نسبت به ان حضرت خودداري نمي كرد. خود حضرت هم بارها اين مطلب را به دوستان وشيعيان مي فرمود: در حديث است كه علي بن الجهم در يكي از مجالس مباحثه ان جناب شركت داشت. چون فضيلت و مقام علمي ان حضرت بر همگان اشكار شد و مامون از ان حضرت احترام زيادي به جا اورد علي بن الجهم عرض كرد خدا را حمد مي كنم كه مامون را مطيع شما گردانيد و اين دو در اكرام شما مبالغه مي دارند. حضرت فرمود كه اي ابن جهم ترا فريب ندهد. اين محبتها نسبت به من رياكارانه است، زيرا به زودي او مرا شهيد خواهد كرد و اين خبري است كه از پدرانم به من رسيده و اين سخن را پنهان دار و تا من زنده ام به كسي نگو. پيوسته ان حضرت از سوء معاشرت مامون ناراضي بود.

 

چرا مامون خلافت را به امام رضا (ع) پيشنهاد كرد؟


در مورد پيشنهاد خلافت به امام رضا (ع )بايد نكات زير را مورد تحليل و تعمق قرار داد.
اولا چرا حضرت از قبول خلافت امتناع نمودند، در ثاني چرا امام ولايتعهدي را پذيرفت كه هر كدام بحث جداگانه دارد.
حضرت خلافت را نپذيرفت چون زمينه براي قبول خلافت اماده نبود و نخواست موجب تضعيف مسلمين شود. اما درباره پذيرفتن ولايتعهدي بايد به جو اوضاع ان روز توجه كرد كه حساس ترين دوران تاريخ اسلام هم از جنبه هاي مذهبي و هم از جنبه هاي سياسي و هم از ديدگاه مقاومتهايي كه به نام علويان عليه حكومت عباسي مي شد و اكثر جنبه مذهبي و مردمي داشت دوره اي خاص است. از طرفي هم مردمان خراسان ظلمهاي فرمانداران هارون الرشيد را فراموش نكرده بودند كه اين خلفاء ستمگر و حكامشان وقتيكه مردم را مخالف امر خلافت و سياست خود مي ديدند مخالفين را ريشه كن مي نمودند. در اينجا براي مثال چند نمونه از رفتار زشت هارون كه مورخين نوشته اند. اشاره ميشود.
هارون در لذتهاي حرام و ريختن خونها و غصب حقوق مردم بسيار حريص بود. در كاخ هارون چهار هزار كنيز سوگلي وجود داشت بخششهايش براي رقاصان و خوانندگان و بازيگران نثار مي شد. هارون الرشيد كسي است كه به تعبير احمد شبلي از شيعيان بدش مي امد و انها را به قتل مي رساند. نتيجه اين رفتار سرانجام شومي براي عباسيان به ارمغان اورد. مردم از رفتار زشت انان و حكمرانانشان به راستي متنفر شده بودند. در مقابل رفتار و زهد علويان به ويژه ائمه عليهم السلام، تقوا و پاكدامني شان در بربر كارهاي زشت و ناپسند عباسيان، اين بود كه مردم بي اختيار به سوي انان (ال علي ع) كشيده مي شدند مردم مي ديدند كه همگي بني عباس، مامون دشمن اهل بيت بودند برخود لازم ميديدند كه انان را از خود دور كنند.
در اين امر (دشمني با اهل بيت) همه خلفا اتفاق نظر داشتند و اختلاف ميان خلفا فقط در شيوه هايي بود كه هر يك از انان در برابر اين مساله برگزيده بودند. خلفاء پيش از مامون به طور كلي شيوه زور و شقاوت داشتند ولي مامون روشي تازه و منحصر به فرد در مبارزه با علويان در پيش گرفته بود.
در اوايل خلافت، مامون وضع متزلزلي داشت و سخت به تدبير وزير ايراني خود و مردم نيازمند بود. لذا چنين وانمود مي كرد كه او دستدار هر كس مي باشد كه مردم علاقه دارند و هنگامي كه احساس تمايل خراسانيان را نسبت به علويان دريافت تظاهر به دوستي و پيروي علويان كرد و قصد او از ولايتعهدي ان بود كه مي خواست پاسخي به امال اهل خراسان بدهد.

 

رويدادهاي دوران ولايت عهدي

سرزمين خراسان در عصر مامون از نظر سياسي اهميت بسيار داشت دانشمندان و سياستمداران دنياي ان روز از گوشه و كنار در (مرو) جمع شده بودند و در مباحث گوناگون از جمله در خصوص جانشيني پيغمبر ص بحث مي كردند.
امامت يكي از مسائل مهم بود كه شرايط جانشيني پيامبر اسلام چيست و چه اشخاصي صلاحيت و لياقت ان را دارند؟ عبدالعزيزبن مسلم مي گويد: ما با حضرت رضا (ع) در مرو بوديم در يكي از روزهاي جمعه به مسجد جامع رفتيم كساني كه در مسجد بودند خواستند در امر امامت گفتگو شود حضور امام رسيدم جريان را در موضوع امامت به عرض رسانيدم حضرت تبسمي فرمودند، سپس شرح مبسوطي پيرامون اوصات امامت و مقام ان بيان نمودند. حضرت در امر امامت و پيشوائي اينكه چه اشخاصي صلاحيت دارند ثابت نمودند كه خلفاي عباسي براي جانشيني پيغمبر ص شايستگي ندارند. حضرت در پيرامون امر امامت و شرايط ان بدون تقيه با صراحت صحبت مي كردند كه چه اشخاصي حق دارند جانشين و پيشوا و رهبر مسلمانان باشند حضرت در مقام اثبات و اوصاف امامت بي پروا در حضور و غياب مامون سخن مي فرمود. ابوسعيد خراساني مي گويد:
دو نفر در خراسان حضور امام رضا (ع )امدند و درباره نماز قصر (شكسته در سفر) سوال نمودند. به يكي از دو نفر فرمود بر شما نماز قصر واجب است. زير نيت تو در اين سفر ملاقات من بود و به ان ديگري فرمود بر تو واجب است نماز را تمام بخواني زيرا سفرت به قصد ملاقات مامون سلطان وقت بوده يعني نيت معصيت داشته نقشه مامون ان بود كه مي خواست به تدريج مقام حضرت را در نظر مردم كم كند. از اين رو مي كوشيد تا هر چه بتواند فضائل و خصوصيات بارز حضرت را از مردم كتمان كند ولي اقدامات او نتيجه عكس داشت و فضائل امام اشكار تر مي شد